چه حالي مي دهد باران، ولي تنها کنار تو
دو جرعه چاي، يک فنجان، ولي تنها کنار تو
صداي خش خش برگ و ترنم هاي پائيزي
ت تق تق، چانه ي لرزان ولي تنها کنار تو
نشستن توي آلاچيق و "ها کردن" به دست ماه
که تکيه داده بر ايوان، ولي تنها کنار تو
چه حالي مي دهد بوسه، چه حالي مي دهد لبخند
حکايات لب و دندان، ولي تنها کنار تو
ببين اين ژاکت کهنه کنار تو چه مي آيد
دلم شاد و لبم خندان، ولي تنها کنار تو
چه روزي مي شود امروز عجب عصرانه اي به به
کمي سبزي پنير و نان و،لي تنها کنار تو
چه حالي مي دهد شانه به شانه با تو بودن ها
چه حالي مي دهد باران، ولي تنها کنار تو
اسماعيل ساساني
درباره این سایت